وقتی در گوشه و کنار شهر،  سرک می‌کشیم کسانی را پیدا می‌کنیم که در خلوت خویش بدون هیچ منت و ادعایی و فقط برای دل خود با مقوله جذاب هنر دست و پنجه نرم می‌کنند تا این شعراستاد سخن فردوسی که خوش گفته «هنر نزد ایرانیان است و بس» را بیش از پیش معنا بخشند.

قرار نبود نقش نگار بزنم!

همشهری آنلاین - ماهان رزاقی: در نخستین روزهای پاییزی در کوچه‌پسکوچه‌های قیطریه مهمان خانواده هنرمندی می‌شویم که در بدو ورود در می‌مانی که مصاحبه را از کجا شروع کنی، از هنر نقاشی و تهذیب و مینیاتور یا دکوراسیون بی‌نظیر و تعداد کتاب‌هایی که سرانگشتی فراتر از هزاران هزار کتاب است. از اردشیر تاکستانی، می‌گوییم؛ هنرمندی که راه رسیدن به تکامل را انس با هنر می‌داند و معتقد است که تنها هنر می‌تواند انسان را به جایگاه والا برساند و زندگی را متحول سازد. با ما همراه شوید.  

قصه‌های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید

خانواده‌ای چیره‌دست در هنر و فرهنگ

قرار نبود هنرمند شوم اما انگار بعضی چیزها آنقدر در رگ و پی‌ات ریشه کرده که گریزی از آنها نیست. اردشیرمجرد تاکستانی هنرمند تهذیب‌کار و مینیاتوریست هم‌محله‌ای ما در قیطریه با بیان این مطلب می‌گوید: «اگرچه درخانواده‌ای هنرمند به دنیا آمده بودم و از پدر و عموها گرفته تا دایی و برادر همه در هنرچیره‌دست بودند اما در کودکی‌های من هنر و کارهنری جبر بود و زور و البته از قدیم هم گفته‌اند که گاهی سبب خیر می‌شود. برادرم هنرستان نقاشی می‌رفت و مرا به زور وادار می‌کرد که کمکش کنم.

برایش طرح‌ها را کپی می‌کردم و رنگ می‌زدم، شاگرد مبتدی بودم و از سر اجبار برادر بزرگ‌تر کار می‌کردم تا سال ۴۷ که به فکر افتادم به دنبال کار دولتی بروم اما دوست برادرم منصرفم کرد و در واقع راضیم کرد که به هنرستان بروم. او می‌گفت: تو که خون هنرمند در رگ‌هایت جاری است باید وارد این زمینه شوی نه کار دیگر خلاصه آنقدر گفت تا ۱۰۰ تومان از یک نفر قرض کردم برای رفتن به هنرستان. یادش به خیر ناپلئونی هم قبول شدم چون هنرستان ۱۲ نفرهنرجو می‌خواست و من نفر سیزدهم بودم اما چون نفر قبلی نیامد من را ثبت‌نام کردند. کم‌کم احساس کردم خیلی به رشته‌ام علاقه‌مند هستم. در هنرستان زیر نظر عباس معیری که الان فرانسه است و استاد فرشچیان آموزش دیدم اما سال ۴۸ که استاد فرشچیان آمد همه چیز فرق کرد، روزهای شاد وخاصی بود. روزهای چهارشنبه برای دانشجویانی که مینیاتورداشتند سرزندگی در کلاس موج می‌زد که هیچ‌وقت نظیرش در هیچ دوره‌ای برای من و سایر هم کلاسی‌ها تکرار نشد.

همکاری با هنرستان

سال ۵۴ استاد فرشچیان مرا دعوت کرد به‌عنوان همکار در هنرستان درس بدهم. ۲۷ ساله شده بودم و تازه هم ازدواج کرده بودم بنابراین ناگهان همه چیز برایم رنگ جدی‌تری به خود گرفت. تا سال ۶۱ درهنرستان مشغول بودم و بعد استعفا دادم چون احساس می‌کردم دیگر نمی‌توانم معلم خوبی در هنرستان باشم و شاید به نظر خودم اوج شکوفایی کارهای هنریم از همان موقع آغاز شد. دوران مدرسه‌ام خیلی کتک می‌خوردم البته شاگرد خوبی هم نبودم. سرکلاس نقاشی می‌کشیدم و برای همین همیشه از معلم‌هایم کتک می‌خوردم به همین سبب روزی که احساس کردم دیگر نباید درس بدهم کار آموزش در هنرستان را رها کردم و از همه مهم‌تر اینکه حس می‌کردم خلأهای بسیاری در کار آموزش وجود دارد. برای همین تصمیم گرفتم کتاب بنویسم که یک فرد علاقه‌مند بتواند بدون استاد هم کار کند. البته دردانشگاه تهران کلاس‌های آزاد آموزشی داشتم و در مدرسه شهید باهنر هم کار می‌کردم.

در موزه شهدا یک کارگاه هنری تأسیس کردم و طی ۷ سال با یک تیم بسیار قوی حدود ۹۰۰کار تولید کردیم. طرح ها را من می‌زدم و بچه‌ها انجام می‌دادند. تا سال ۷۰ جسته و گریخته کار می‌کردم تا اینکه کارگاهی برای مرمت آثار مهم قرآنی و نسخ تولیت در قم افتتاح شد. آن زمان آقای مولایی از من دعوت کرد و من تا سال ۸۴ یعنی به مدت ۱۴ سال سرپرست این کارگاه هنری بودم. کتاب‌های بسیاری را تعمیر کردم. کتاب‌هایی از قرآن قرن سوم و نسخ خطی تا کارهای دوران دوره‌های مختلف مثل صفوی، تیموری، قاجاریه و معاصر و واقعاً در این سال‌ها هم خیلی کار یاد گرفتم و زمانی که دوباره دغدغه نوشتن برایم جدی شد از آنجا هم استعفا دادم.

شاگرد استاد فرشچیان: ایران یعنی یک میلیون و ۶۴۸هزار کیلومترمربع هنر، عشق و معماری

تأثیرگذاری تابلوی ظهر عاشورا بی‌بدیل است

درپاسخ به این سؤال که کدام کارش را بیشتر دوست دارد می‌گوید: «همه کارهایم را دوست دارم برای اینکه لحظه به لحظه عمرم را برایشان صرف کردم اما زال و سیمرغ را بیشتر از همه کارهایم دوست دارم چون مجموعه‌ای از کودکی زال در کوهستان بود که در نمایشگاه گذاشتم. شعر زال و سیمرغ را به سبک تهذیب و برگرفته ازدوره ایلخانی و قرن هفتم کارکردم. نمایشگاه‌های بسیار داشته‌ام. دو ماه پیش در ساری نمایشگاه گذاشتم البته تصمیم دارم به‌زودی نمایشگاه دیگری هم در تهران داشته باشم. البته برگزاری نمایشگاه خیلی وقت می‌خواهد ضمن اینکه من دوست دارم زمانی این کار را بکنم که واقعاً یک کار نو برای ارائه داشته باشم و از تکرار بیزارم. معتقدم هم هنرمند باید همیشه حرف تازه و نو داشته باشد و هم کار باید اثرگذار باشد.

یادش بخیر سال ۶۱ با استاد مرحوم نجومی در منزل استاد فرشچیان بودیم، استاد تابلوی ظهر عاشورا را کشیده بود و هنوز قاب نکرده بود. ما داشتیم با هم صحبت می‌کردیم که دیدم استاد نجومی نگاه می‌کند به تابلو و با دستمال اشک‌هایش را پاک می‌کند. استاد فرشچیان گفت چرا گریه می‌کنی؟ گفت: به اندازه هزاران هزار روضه با نقاشی این تابلو روضه خواندی. برای همین است که می‌گویم هنر باید تأثیرگذارباشد و واقعاً تابلوی ظهر عاشورا بی‌بدیل است.»

نیم نگاهی به کتب چاپ‌شده هنری

نوشتن یکی از دلچسب‌ترین کارهای زندگی‌ام است. تاکستانی با بیان این مطلب ادامه می‌دهد: انگار در خط به خط کتاب خاطرات و تجربیاتم را مرور می‌کنم. البته اغلب کتاب‌هایم ابتدا جزوه بودند مثلاً جزوه‌هایی که در زمینه تهذیب نوشته بودم تبدیل شد به کتاب شیوه تهذیب که انتشارات سروش آن را چاپ کرد و الان چاپ نهم آن است. همچین جلد دوم کتاب تشعیر که در واقع همان طراحی حیوانات است را کار کردم. یکی از دغدغه‌های ما این بود که در طراحی حیوانات کار خاصی نداشتیم البته حاج مصورالملکی قبلاً در این زمینه کارکرده بود که ما سال‌های ۴۷‌ـ ۴۸، در هنرستان از روی آن طراحی می‌کردیم.

به همین سبب در این زمینه کار کردم و در حال حاضر هم جلد ۳ تشعیر را در دست دارم و هدفم این است که نقص‌هایی که در کتاب‌های قبلی‌ام بوده را جبران کنم. البته کتاب‌های دیگری هم دارم از جمله کتاب مبانی نقاشی ایران، کتاب شیوه تهذیب، کتاب راهنمای نقاشی که ۲۵ فصل دارد و طرز ساختن لوازم نقاشی تا رنگ کردن، رنگ‌سازی و مهره زدن در این کتاب مطرح شده است. در واقع این کتاب تجربه سال‌های سال کارکردنم است. یک کتاب هم که تکامل نقش‌هاست و درحال حاضر آقای یساولی صفحه آرایی‌اش را در دست دارند.»

کارهایم امضا ندارد

اما همه هنرمندان دارای سبک‌های خاصی درکارشان هستند. تاکستانی می‌گوید: «من به‌طور ویژه به دوره تیموری علاقه‌مندم و در این زمینه هم خیلی کار کرده‌ام کارهای جدید بسیاری ابداع کردم، از خصوصیات کارهایم این است که امضا ندارد و معمولاً اهل فن هنر مرا تشخیص می‌دهند. به هرحال هر هنرمندی سبکی دارد و من به واسطه سبکی که دارم شناسایی می‌شوم. سبک من تلفیق هنرهای مختلف از تهذیب تا مینیاتوراست. خود را محدود نکرده‌ام به یک هنر خاص. معمولاً تهذیب‌کارها خیلی مانور نمی‌دهند اما من تلاش می‌کنم تنوع بسیاری در کارم انجام دهم.»

کتاب گویای هنر، تاریخ و فرهنگ یک ملت است 

ازتاکستانی می‌خواهم درباره کتاب‌هایی بگوید که درگوشه گوشه خانه و حتی میان پذیرایی با وسواس و سلیقه خاصی چیده شده‌اند. می‌گوید: «۴هزار کتاب دارم. کتاب‌هایی که بر خلاف بسیاری از خانه‌ها زیبایی ویترین نیست بلکه گویای هنر و تاریخ و فرهنگ یک ملت است. به نظر من یک هنرمند به‌خصوص کسی که تهذیب‌کار و مینیاتوریست است باید از تاریخچه گذشته و نیاکانش بداند تا بتواند قلمزنی کند. اگر تاریخ تیموری و صفویه را ندانی چگونه می‌توانی گل مرغ را قلم بزنی. کتاب‌هایم را مثل فرزندانم دوست دارم و شما هرچه نگاه کنید ذره‌ای خاک بر روی این کتاب‌ها نخواهید دید. تمیز کردن و چیدمانشان با من است و اگر مرتب نباشند محال است بتوانم کار کنم چرا که هنرمند وقتی یک کتاب یا یک شعر می‌خواند می‌تواند یک اثر بی‌بدیل خلق ‌کند.

شاگرد استاد فرشچیان: ایران یعنی یک میلیون و ۶۴۸هزار کیلومترمربع هنر، عشق و معماری

همسرم ۳۰سال روزی ۱۰ ساعت برایم کتاب خواند

تاکستانی اما به نکته دیگری در زندگیش هم اشاره می‌کند: «شهناز همسریست که ۳۰سال روزی ۱۰ ساعت برای من کتاب خوانده است از صبح که بیدار می‌شدیم می‌خواند و می‌خواند و البته الان هم می‌خواند اما کمتر چون خودش هم خیلی درگیر فعالیت‌های هنری شده است.»

شهناز با چهره‌ای که مهربانی از آن موج می‌زند می‌گوید: «خودم هم اطلاعاتم بالا می‌رفت. ‌ازسن ۱۵ سالگی در کنار اردشیر هستم و مطالعه را دوست داشتم. اشعار مولانا، عطار، سنایی و صائب تبریزی. البته اوایل در کنار اردشیر زندگی کردن و یک خانواده‌های هنری داشتن خیلی سخت بود. البته از نظر مالی هم دوران سختی را گذراندیم. این را هم بگویم که باید به بچه‌ها یاد می‌دادم که پدرشان هنرمند است و نباید به وسایلش دست بزنند.»

سهامه، دختر خانواده تاکستانی که در زمینه فرش تبحر دارد هم می‌گوید: «من همیشه روی نوک انگشتانم راه می‌رفتم تا حواس پدر پرت نشود اما خوشحالم در چنین خانواده‌ای بزرگ شدم که هنر حرف نخست را می‌زند. واقعیت این است که نگاه ما به دنیا بسیار متفاوت است برای من واقعاً همیشه معنویت‌ بیشتر ارزش داشته و خدا را شکر که همیشه موفق بوده‌ام.»

شهناز ملکی مادر خانواده هم در طراحی چهره، هنر نقاشی و کارهای زینتی دستی بر آتش دارد: «از سال ۷۰ کار کپی آثار رضا عباسی را انجام می‌دادم. بعد که یاد گرفتم طراحی خودم و رضا عباسی را تلفیق کردم. به تازگی هم چندین نمونه از کارهایم را فروختم که به کانادا برده‌اند.»

نباید برای نعمت خدا بخل ورزید

مادر خانواده می‌گوید: «تحمل اینکه همیشه منزل ما از شاگردانی پر بود که یک ریال هم نمی‌دادند سخت بود. اردشیر معتقد است آموزشی که در خانه باشد نباید بهایی برایش پرداخت چون اجر کار را پایین می‌آورد. نباید برای نعمتی که خدا داده بخل ورزید. ولی به هر حال با این مسائل کنار آمدم و امروز که نگاهی به گذشته می‌کنم می‌بینم که برکت زندگی‌ام از همین شاگردان است.»

اما پدر هنرمند، خود خاطره‌ای جالب‌تر دارد و می‌گوید: «برای مراسم ‌افتتاحیه نمایشگاه یکی از شاگردانم دعوت بودم. من بر خلاف خیلی‌ها هر وقت که شاگردانم دعوتم می‌کنند با شهناز دسته گلی می‌گیریم و می‌رویم. آنجا که رسیدم شاگردم گفت چند ساعتی است که یک دخترخانم به همراه مادرش منتظرشما هستند. پیششان رفتم و خودم را معرفی کردم. من را که دیدند خیلی خوشحال شدند و آن دختر گفت من و مادرم قالیباف هستیم همیشه مجبور بودیم پول بدهیم و طرح قالی بخریم. از زمانی‌که کتاب‌های شما را خریده‌ایم دیگر خودمان طرح می‌زنیم و کار می‌کنیم برای همین اینجا آمدیم تا از شما تشکرکنیم و برای همین است که هیچ‌وقت دستم مقابل کسی دراز نبوده و همیشه سرم بالا بوده. برای من این کارها سود معنوی دارد. در خانه من به روی همه باز است، شاگردان بسیاری دارم که برای پایان نامه از شهرستان می‌آیند و شهناز همواره میزبان خوب آنهاست.»

وی در ادامه می‌گوید: «می دانی چرا دورتا دور خانه پر است از قلمو و مداد؟ برای اینکه شاگردان من نباید دست خالی از خانه من بیرون بروند. باید از من چیزی به یادگار داشته باشند.»

شهنازهم می‌گوید: «من معتقدم که اگر می‌خواهید زندگی‌تان خوب بگذرد و به قولی چرخش همیشه بر مراد دلت بچرخد باید کار مردم را راه بیندازی. من هیچ‌وقت زندگی را سخت نمی‌گیرم تا به ما هم سخت نگذردالبته باید دلش را هم داشت (با خنده) و می‌گوید: «دوران هجر را گذراندیم و زنده‌ایم/ ما را به سخت جانی خود این گمان نبود»

همه کارهایم را دوست دارم

از تاکستانی می‌خواهم درباره شاخص‌ترین کارهایش توضیح دهد: «در زمینه تهذیب کتاب‌های تذکره‌الاولیا، کلیات شمس تبریزی، چند کتاب مثنوی معنوی، شاهنامه، خیام، کلیات سعدی و گلستان، غزلیات شمس را دارم که کارهایی با گل مرغ است و به نظرم لذت خواندن کتاب عطار با این همه کار تهذیب وگل مرغ و نقش و نگار حال دیگری دارد. البته آثاربسیاری هم در موزه شهدا وموزه هنرهای معاصر مثل فرزندان انقلاب دارم.»

هنر ذاتی است

اما در این خانواده فرزندان هم، دستی در هنر دارند. تاکستانی درباره بچه‌هایش می‌گوید: «پسرم در کار هنر سنگ است البته من همیشه سنگ‌ها را دوست داشتم و به من انرژی بسیاری می‌دادند برای همین زمانی که طهمورث به دنبال تراش سنگ‌های زینتی و جواهرسازی رفت خیلی خوشحال شدم. با اینکه هزینه‌اش برای من بالا بود و به سختی هزینه‌اش را تأمین کردم. دخترکوچکم هم فوق لیسانس طراحی فرش و دختر بزرگم هم فوق لیسانس گرافیک است.»

شاگرد استاد فرشچیان: ایران یعنی یک میلیون و ۶۴۸هزار کیلومترمربع هنر، عشق و معماری

 بچه‌ها به دنبال علاقه‌مندی‌هایشان رفتند

وی در ادامه می‌گوید: «درست است که ‌بچه‌ها در خانواده‌ای هنرمند بزرگ شده‌اند اما هیچ‌وقت هنری به آنها تحمیل نکرده‌ام و وقتی خودشان به دنبال علاقه‌مندی‌هایشان رفتند کمکشان و هدایتشان کردم. مثلاً دخترم سپیده شاگرد اول بود و همه معتقد بودند حیف است که ریاضی و تجربی نخواند و هنر بخواند اما به هنرستان علاقه داشت و در هنرستانی که من تدریس می‌کردم کنکور داد. روزی که رفتم نتیجه را از دانشگاه بگیرم دیدم اسمش نیست پیش مدیری که یک زمانی رئیسم بود رفتم. پرسیدم اسم دختر من نیست؟ گفت چون خیلی بالاست نمی‌توانی ببینی دخترت شاگرد اول شده و شاید این یکی از دلچسب‌ترین لحظات زندگی من و برایم واقعاً ارزشمند بود.»

هنر و فرهنگ ایرانی از غنی‌ترین‌هاست

اردشیرتاکستانی از جمله هنرمندانی است که در تمام زمان مصاحبه‌اش به فرهنگ غنی ایرانی اشاره می‌کند. او معتقد است که هنر و فرهنگ ایرانی از غنی‌ترین‌هاست: «سید تقی نصر در کتاب ابدیت ایران می‌گوید ‌ایرانیان مانند درخت چنار هستند که هرچه از ته بزنندشان باز هم رشد می‌کنند. البته من نمی‌خواهم مبالغه کنم اما هنر و فرهنگ ما غنی است. یک تاریخ‌شناس یونانی هم می‌گوید ‌اگرشوش را حفاری کنند تارخ باستان‌شناسی دنیا دگرگون می‌شود.

به نظر من ایران یعنی یک میلیون و ۶۴۸هزار کیلومترمربع هنر، عشق و معماری. شما به هر طرف ایران که نگاه کنی فرهنگ است و تمدن در واقع مردم ایران در ذهن ناخودآگاه خود با هنر عجین هستند.» او در ادامه می‌گوید: «شما به همسایه‌ها و مردم ایران هم که خوب دقت کنید می‌بینید که خصوصیت‌هایی دارند لبریز از مهربانی و عطوفت که در میان کمتر مردمانی است. به هر حال خوشحالم که با این خصیصه‌ها عجین هستم و تنها خواسته‌ام از مسئولان این است که بیش از اینها به هنر توجه کنند و از کسانی استفاده کنند.»

منتشر شده در همشهری محله منطقه یک به تاریخ ۱۳۹۳/۸/۳

کد خبر 740061

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 1
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • IR ۲۲:۲۸ - ۱۴۰۱/۱۱/۲۲
    1 0
    نباید برای نعمت خدا بخل ورزید! احسنت !